ع.ش.ق سه کلمه تا عشق |
|||||||||||||||||||||||||
یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: 9:19 :: نويسنده : ice_kiss
شیطان اندازه یک حبّه قند است گاهی می افتد تویفنجانِ دلِ ما حل می شود آرام آرام بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم و روحمان سرمی کشد آن را آن چای شیرین را شیطان زهرآگین ِدیرین را آن وقت او خونمی شود در خانه تن می چرخد و می گردد و می ماند آنجا او می شودمن *** طعم دهانم تلخ ِتلخ است انگار سمی قطره قطره رفته میانتاروپودم این لکه ها چیست؟ بر روح ِ سرتاپا کبودم! ای وای پیش از آنکه ازاین سم بمیرم باید که از دست خودت دارو بگیرم ای آنکه داروخانه ات هر موقعباز است من ناخوشم داروی من راز و نیاز است چشمان من ابر است و هی بارانمی آید اما بگو کِی می رود این درد و کِی درمان می آید؟ *** شب بوداما صبح آمده این دوروبرها این ردپای روشن اوست این بال وپرها *** لطفت برایم نسخه پیچید: یک شیشه شربت، آسمان یک قرصِخورشید یک استکان یاد خدا باید بنوشم معجونی از نور و دعا باید بنوشم نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|