سلام کافه چی..

امشب نهقهوه میخورم نه حتی چیز ِ دیگری

فقط برایش یک پیغام دارم !

اگر آمد به او بگو !

فلانی گفت :

تو که باشی مرا هیچ باکی از هیچ جاده ای نیست ،

با تو تا نا کجا هم می آیم ،

حتی تا پشت ِ کوه ِ قاف !

تو فقط باش ،

همین !

قهوه , همان قهوه بود ..

تنها بوسه های من , قهوه ات را " قند پهلو " کرده بود !..

و تــو...

بی رحمانه طعم قهوه را تحسین کردی !..
که ...

مارک قهوه چیست...!!

بــَدنــم ســرد اَست.!


گــویــا...


کســی دارَد جــام زنــدگی مــن را بِ سلامَــتی


کــسی دیــگر نـــوش میکــنَد!

قهوه ام را تلخ مینوشم
شکر؟
نه !
فقط کمی لبخنــــــــد در فنجانم بریز
و چند قطره از کــهــکـشــان نگاهت
آنقدر که فنجانم شــیــری شود....

آب در هـــاون کــوبیــدن است

اینکـــه مـَـن شعــر بِنــویسـَـم و

تـــو فـــال قَهـــوه بگیـــری.

وقتــی ؛ آخـَــرِ همــه شعــرهــای مَـن

تــــو مـی آیــی ؛

و تــــهِ همــه ی فنجـــان هـــای تـــو

مـَـن میـــــروَم!!!

کلاغ پَر ...!؟؟؟
نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخر ...
نگاهت پَر ...
خاطراتت هم پَر ...
صدایت پَر ...
کلاغ پَر ..!؟؟؟
نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخر ...
جوانی ام پَر ...
خاطراتم پَر ...
من هم پَر ...
حالا تو مانده ای و کلاغ ...
که هیچ وقت به خانه اش نرسید ...

نــبودنــ ــتـ ـــ هـا را بـا خیالــــ بودنـ ــــتــ ــــ به هـ ــم بافته امـ....

چـهـ ــ سنگینـ ـــ شدهــ ایــ ــن شالـ گردنــ ــــ

دارد بغضــ ــم را در گــ ــلو خفهــ ــ میکنــ ــــ ــد...

زوار چشمانت را

هـ ـرروز اشتیاقے دوبآره اسـ ـت .

روے از من برمگردان ،

دلـ ـم ، طـ ـواف می خواهـ ـد

قبلــ ـه گاه مـ ـن !

يچارِه آسمان...

دِلَش بِه خورشيدي خُوش اَست كِه هَر روز دُورَش مي زَنَد

زمــانی کــوه بــودمـ !

حالا دیـــگر آدمـ شده امـ ، مـی رسیمـ بــه همـ ؟