خسته ام از این نقاب لعنتی بر چــهره ام

نه نمی خواهم تو را در بودنم
کتمان کنم

ابر بغـــــض آلوده ام باید ببارم
بـی هـوا

در توانم نیست بـاران باشم و
پنهان کنم . . .

پنهان که پشت صورتک پیرسالی ام
آیینه نیز فهم نیارد چه حالی ام
گل کرده باز شیطنتم بعد از سال ها
باید بیایی و بدهی گوشمالی ام
آنقدر پرسه می زنم این کوچه را که تا
باور کنی که گمشده ی این حوالی ام . .

^_^

تا پیش از تو
جغرافیا مهم تر بود
باران
در استوا
بیشتر مے بارید
اورست
مرتفع ترین نقطه ے زمین بود
و جنگلِ آمازون
و رودخانه ے نیل
و همین دریاچه ے خزر
یگانه بودند . . .
حدودا بعد از تو ،
دقیقا پس از تاریخِ تنِ تو
دیگر به هیچ چیزِ جغرافیاے جهان
باور ندارم . . .